این مطلب را اخیرا در ویترین نوشتم. گفتم اینجا هم بیاورم تا شاید بتوان از نظرات دوستان بهره مند شوم:
به دليل وجودعدم قطعيت بالا در چگونگي رفتار برخي متغيرهاي کلان محيطي که تحت کنترل یک شرکت نیستند و اثر شديدي بر استراتژي ها و عملکرد شرکت خواهند داشت، مديران و استراتژيست ها در سازمانها ازابزار سناريونويسي به منظور تحليل و تدوين استراتژي هاي سازمان درشرايط مختلف، بهره مي برند. سناريونويسي بيشتر به منظور تعيين حالات مختلف روندهاي کلاني نظيرمناقشات بين المللي، قيمت انرژي، قيمت محصولات اساسي، تغييرسياست دولتها و... که تأثيري جدي برروندهاي متغيرهاي جزئي دارند، استفاده مي شود.
در اين روي كرد بر اساس حالت هاي بدبينانه، خوش بينانه و محتمل متصور براي هر متغير، تمهيدات لازم طراحي و استراتژي هاي مناسب شناسايي شده و مبناي عمل قرار مي گيرد.
برای تشریح این مساله بد نیست که مثال انتخاباتی بزنم که از همه چیز ملموس تر است. فرض کنید محافظه کاران در حال برنامه ریزی برای انتخابات دهم هستند. دو اتفاق که دارای قطعیت هم نیست می تواند معادلات و محاسبات را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. این دو اتفاق یکی حضور خاتمی و دیگری ادامه حضور کروبی است. با این دو اتفاق سه سناریوی اساسی مطرح می شود که در هر سناریو نوع رفتار محافظه کاران تغییر می کند. سناریوی اول اعلام حضور خاتمی و ماندن کروبی است. در این شرایط چون در اصلاح طلبان اجماع نشده است پس احتمالا محافظه کاران کمتر نیاز به اجماع را حس خواهند کرد. سناریو دوم اعلام حضور خاتمی و کنار رفتن کروبی به نفع خاتمی است که در این شرایط به نظر می آید اصولگرایان با وجود اختلاف ها مجبور خواهند بود که روی احمدی نژاد اجماع کنند. سناریوی سوم نیز عدم حضور خاتمی و ماندن کروبی است که در این شرایط نیز محافظه کاران رفتار دیگری خواهند داشت و احتمال تکثر در کاندیداهایشان بیشتر خواهد بود و مثلا احتمال حضور قالیباف در این شرایط قوت می گیرد.
اینکه سناریوها بر حسب چه اتفاق و یا حالات مختلف چه متغیری می بایست تدوین شود بستگی به کلیدی و تاثیر گذار بودن متغیر بر شرایط مساله دارد. در واقع باید حداقل متغیرهایی انتخاب شوند که اهمیت بسیار بالایی دارند چرا که هر چه تعداد متغیرها بیشتر شود طبق اصل ضرب سناریوها هم بیشتر خواهد شد و در واقع اثر بخشی این ابزار کم خواهد شد. مثلا فرض کنید در همان مثال بالا حضور یا عدم حضور مثلا مهرعلیزاده نمی تواند تاثیر معناداری در رفتار محافظه کاران داشته باشد.
یک مثال دیگر را هم بد نیست با هم مرور کنیم. فرض کنید یک تحلیل گر به هر دلیلی قصد دارد روابط آینده ایران و آمریکا را تحلیل کند و تاثیر آن را بر مساله مورد نظر خودش تحلیل کند. مثلا فرض کنید این فرد هوشنگ امیراحمدی است. برای تحلیل روابط آینده این دو کشور دو متغیر اصلی می تواند رئیس جمهور آینده آمریکا و دیگری رئیس جمهور آینده ایران باشد. حال بر حسب اینکه در ایران رئیس جمهور آینده از اصلاح طلبان / محافظه کاران باشد در آمریکا نیز مک کین / اوباما انتخاب شود چهار سناریوی مختلف مطرح می شود که می توان در هر سناریو جداگانه مساله را تحلیل کرد.
یک نمونه از برنامه ریزی بر اساس سناریو هم من در ارائه ام در مورد بحث نظام وظیفه انجام دادم که اینجا در موردش نوشته بودم. در این قضیه چون من نمی دانستم آقایان چقدر می خواهند در این قوانین تغییرات دهند سعی کردم که بیایم بر اساس سه سناریو تغییرات ساختاری، تغییرات نسبتا اساسی ولی غیر ساختاری و نهایتا سناریوی سوم که تغییرات نسبتا جزیی است پیشنهادات و نظرات را ارائه دهم.
همان طور که دیدید سناریو نویسی با شکست مساله و شرایط آن به حالت های مختلف، مساله و طبیعتا ذهن تحلیل گر را خیلی منظم می کند و کمک شایانی به تحلیل مساله می کند.
اما پس از سناریو نویسی چه باید کرد؟
در این مورد با توجه به نوع و ماهیت مساله دو کار می توان انجام داد:
یک: زمانی که سه سناریوی خوش بینانه، بدبینانه و محتمل ساخته شدند معمولا گفته می شود برنامه ریزی ها و اقدامات بر اساس شرایط بدبینانه صورت گیرد تا در صورت وقوع سایر شوکی به سیستم ایجاد نشود. مثلا فرض کنید برنامه ریزی برای ظرفیت سازی برق کشور است و رشد مصرف تا 5 سال آینده در حالت خوش بینانه، بدبینانه و محتمل به 45، 50 و 60 هزار مگاوات خواهد رسید. بنابراین اقدامات و تلاش ها و تامین منابع مالی و .. تماما باید بر اساس ایجاد ظرفیت 60 هزارمگاواتی باشد. یا مثلا فرض کنید قرار است کشور بودجه را بر اساس قیمت نفت تنظیم کند. قیمت متوسط نفت در سه سناریوی مذکور 90، 75 و 60 دلار خواهد بود. با این حساب بودجه باید بر اساس قیمت بدبینانه یعنی 60 دلار نوشته شود.
دو: توصیه ای که خیلی اوقات می شود این است که پس از سناریو نویسی تا زمان تحقق سناریوها می بایست یک شرکت(یا سازمان یا ..) فعالیت هایی را شروع کند که فصل مشترک همه سناریوها است. به عنوان مثال فرض کنید شما برای آینده خود چند سناریو مد نظر دارید. دکترای خارج از کشور بخوانم؛ دکترای داخل بخوانم و یا دکترا نخوانم و در داخل مشغول به کار شوم، در خارج از کشور برای کار اقدام کنم. هر کدام از این گزینه ها می تواند شما را به یک سمت و سو ببرد و مسیر زندگی شما را عوض کند. حال چون نمی دانید که کدام یک اتفاق می افتد و مردد هستید می بایست اقداماتی را شروع کنید که فصل مشترک همه این سناریوها هستند. مثلا اینکه شما سطح زبانتان را باید به یک حدی برسانید یک الزام برای تمامی این سناریوها است. پس تا زمانیکه تصمیم نهایی را نگرفته اید (نگرفتن تصمیم هم می تواند به دلیل عدم قطعیت یک سری متغیرهای غیرقابل کنترل باشد و یا اینکه ناشی از تردید شما باشد) می توانید با اقداماتی از این جنس کار را جلو ببرید. البته تمرکز بر سناریوی بدبینانه در قسمت یک نیز در واقع در همین راستا است.
امروزه سناريونويسي با توجه به تحولات غير قابل پيش بيني در جهان، از پرکاربردترين و محبوب ترين ابزارهاي مديريتي است.